سلام.
امروز عید فطره. یعنی نهم شهریور هزارو سیصد و نود.
خیلی دلم گرفته. همه رفتن شمال و من خونه موندم. آخه وقتی پول ندارم چه جوری برم عین جارو وایستم یه گوشه دیگران برام خرج کنن؟ اینم از برکات دولت خدمتگزاره که مهندسش بیکاره. فردا تولدمه. بیست و چهار سالم تموم میشه. اما هیشکی یادش نیست. احتمالا مهناز زنگ میزنه تبریک میگه. تو امتحان ورودی شرکت نفت شرکت کردم. دعا کنین قبول شم دیگه از این بلاتکلیفی در می آم. انقدر نذر کردم که نگو. تا دو ماه باید نذرهامو ادا کنم. فردا پنجشنبه هم جواب فوق لیسانس های دانشگاه آزاد میاد. من زیاد امید ندارم یعنی بیشتر امیدوارم تکمیل ظرفیت یه جهنم دره ای جایی قبول بشم برم.خلاصه این که تو این چند روز تکلیف آینده ام روشن میشه. فقط به خدا امیدوارم چون فقط اون میتونه کمکم کنه. برام دعا کنین. اگه قبول شم انقدر جیغ میزنم که همه همسایه ها بیان دم خونمون. بعد هم یه عکس از خودم در حال جیغ زدن میذارم تو وبلاگم. اگر هم قبول نشم و اگه برم سر کار میرم کلاس کنکور سال دیگه حتما قبول میشم. البته اگه برم سر کار. یعنی من اینقدر زنده هستم؟
به قول شاعر میگه: خسته ام من، خسته ام من............... خب دیگه ظاهرا خیلی خسته ام برم بگیرم بخوابم.